مقدمه
تمایل به فرزندآوری از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. داشتن فرزند علاوهبر ایجاد شرایط مثبت در خانواده از عوامل ضروری استحکام خانواده و توسعه جامعه محسوب میشود [
1].جامعه ایران از دیرباز بهعنوان یک جامعه خانوادهمدار مطرح بوده و همواره فرزند و فرزندآوری از مهمترین ارزشهای خانواده محسوب میشده است. بااینحال در دهههای اخیر کاهش باروری به یکی از مشکلات جهانی، بالاخص در کشورهای توسعهیافته، تبدیل شده است [
2].
میزان باروری کلی در دنیا از 6 فرزند به ازای هر زن در سال 1960 به 2/5 فرزند در سال 2013 رسیده است که این مهم نشاندهنده کاهش جهانی میزان باروری است. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. نرخ باروری در ایران به زیر سطح جانشینی رسیده است. این بزرگترین و سریعترین سقوط باروری است که تاکنون به ثبت رسیده است [
3].
گرایش به فرزندآوری یکی از عوامل تعیینکننده رفتار باروری است. مطالعات انتقال باروری در کشورهای درحالتوسعه نشان میدهد کاهش باروری علاوهبر تغییر عوامل اقتصادیاجتماعی یا نهادهای اجتماعی، بیشتر بهدلیل اشاعه ایدهها و دانش جدید در مورد باروری بوده است [
4]. اگرچه تمایل به داشتن فرزند بهطور طبیعی در انسان وجود دارد، اما عوامل زیادی در قصد والدین برای داشتن فرزند تأثیرگذار هستند [
5]. تمایل به فرزندآوری و داشتن فرزندان بیشتر نزد خانوادههای ایرانی کمتر شده و نگرش به ارزش فرزندان در مقایسه با گذشته تضعیف شده است [
6]. مطالعات نشان میدهند برای درک و تبیین فرایند باروری تنها تغییرات ساختاری کافی نیست و در این زمینه باید نقش عوامل ارزشی و فرهنگی و تغییرات آنها را نیز در نظر گرفت [
7]. تغییرات ایجادشده در حوزه فرزندآوری را میتوان با بررسی ارزشها و نگرشها تبیین کرد. جمعیت ایران در حال حاضر با حجم زیادی از زنان و مردان مواجه است، پدران و مادرانی که شناسایی و ارزیابی نگرشهای آنان به فرزندآوری برای شناخت دلایل مختلفی که در تصمیم والدین برای خواستن و نخواستن فرزند مؤثر است، ضروری است [
5].
امروزه طرز تلقی و تمایل خانوادههای ایرانی نسبت به فرزندآوری متفاوت از گذشته است و تحت تأثیر تغییرات ارزشی و نگرشی بهوجودآمده در کشور قرار گرفته است [
8]. یک زن درصورتی اقدام به فرزندآوری میکند که به آن تمایل داشته باشد و درصورت عدم تمایل، این رفتار محقق نمیشود [
9]. باروری زنان نتیجه رفتاری حاصل از تصمیمگیری در چارچوب خانواده است. زن و مرد عوامل متعددی را در نظر میگیرند، سپس به فرزندآوری اقدام میکنند. تصمیمگیری آغازکننده رفتار فرزندآوری است [
10]. روانشناسان اجتماعی معتقدند نگرش فرد نسبت به فرزندآوری بهصورت ناگهانی شکل نمیگیرد و اتخاذ این نگرش میتواند تحت تأثیر عوامل مختلف در طول زمان باشد [
3]. اجرای موفق سیاستهای جمعیتی مستلزم آگاهی و شناخت از ترجیحات و تمایلات فرزندآوری و عوامل مؤثر بر آن است. با افزایش اهمیت نقش تمایلات فرزندآوری در تغییرات آتی جمعیت ایران، توجه به این پدیده و اندازهگیری و تبیین آن بیش از پیش مهم خواهدبود و اقدامات لازم برای جلوگیری از کاهش بیشتر باروری و ثبات بارداری را میطلبد. اتخاذ هرگونه برنامه عملی در این زمینه مستلزم مطالعات زمینهای جهت شناخت این مسئله است که چرا زوجین کم فرزندآوری را انتخاب میکنند و چه عواملی در این زمینه مؤثر هستند؟ مطالعات گوناگونی در زمینه کاهش باروری و عوامل مؤثر بر فرزندآوری انجام شده است که هریک به ابعاد مختلف این چالش پرداختهاند. مطالعات رضوانی دیوکلانی و همکاران باورهای مذهبی را در پیشبینی نگرش به فرزندآوری مؤثر میدانند [
2].
ابراهیمپور و عبادی در مطالعه خود به تأثیرات منفی عوامل اجتماعی و اقتصادی بر تغییر نگرش دختران اشاره کردند [
11]. مباشری و همکاران در مطالعه تعیین مهمترین عوامل تأثیرگذار بر الگوی باروری خانوادههای تکفرزند و بدون فرزند شهرستان شهرکرد اظهار کردند که نگرش غلط یکی ازمهمترین عوامل تأثیرگذار در فرزندآوری است [
12]. عبدالهی و فرجاد احساس ناامنی اقتصادی و اجتماعی و افزایش هزینههای فرزند را عاملی دانستندکه باعث میشود والدین فرزندآوری پایین را بهعنوان یک کنش عقلانی انتخاب کنند [
13]. در مطالعه تیموری و همکاران تحصیلات، یک تعیینکننده مهم برای نگرش به ارزش فرزند شناخته شد [
6]. پژوهش عالمی و همکاران بیانگر این نکته است که اجرای مداخلات میتواند در تصمیمگیری آگاهانه خانوادهها برای فرزندآوری مؤثر باشد [
14]. مطالعه حاجیزاده و همکاران بر اهمیت نگرش و تفکرات دینی بر میزان باروری تأکید دارد [
8]. تحقیق عباسی شوازی و همکاران نشان داد اجرای سیاستها و برنامههای حمایتی در افزایش نگرش فرزندآوری و تمایلات بارداری مؤثر است [
7].
مسئله باروری و گرایش به فرزندآوری با نوع نگرش زوجین به فرزندآوری ارتباط عمیقی دارد. مطالعات حاکی از تغییرات فرزندآوری در اثر تغییر نگرش خانواده بهویژه زنان و دختران بهعنوان رکن اصلی خانواده است. مطالعات فراوانی درخصوص تأثیر نگرش و تغییرات آن بر باروری صورت گرفته است، اما درزمینه بررسی ترجیحات و ایدهآلهای فرزندآوری و دلایل تغییر نگرش فرزندآوری مطالعات عمیقی انجام نشده است. نگرش مقولهای چندبعدی و پیچیده است و در پی آن تأثیرگذاری آن بر رفتار مردم نیز از این پیچیدگی بازخورد میگیرد. ازآنجاکه ﻣﺴﺎئل ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ فرزندآوری ﻧﻴﺎز ﺑﻪ بررسی دارد ﺗﺎ ﺑﻪﺻﻮرت ﻋﻤﻴﻖﺗﺮ ﻣﻮرد ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻗﺮار ﮔﻴﺮد و ﺑﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﺑﻪ اﻳنﻛﻪ باروری ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ارزشهای زوجین ﺻﻮرت میﮔﻴﺮد و اﻳﻦ ارزشها تحت تأثیر عوامل مختلف است، ﭘﺲ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﺎﻳﺪ در بطن ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻮرد بررسی ﻗﺮار ﮔﻴﺮد. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ در اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ، ﺟﻬﺖ دستیابی ﺑﻪ واﻗﻌﻴﺖ ازﻧﻈﺮ ﻣﺸﺎرﻛﺖﻛﻨﻨﺪﮔﺎن و درک ﻋﻤﻴﻖ از ﺗﺠﺎرب و دﻳﺪﮔﺎههای آﻧﺎن روﻳﻜﺮد کیفی در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. هدف از این مطالعه تبیین نگرش زنان 15 تا 49ساله غرب استان هرمزگان درخصوص فرزندآوری بهمنظور کشف نگرش و عوامل مؤثر در فرزندآوری بود.
مواد و روشها
این پژوهش به روش کیفی صورت گرفت و یافتههای آن از طریق تحلیل محتوا جمعآوری شد. جامعه مورد بررسی شامل 16 نفر از زنان متأهل و ساکن غرب استان هرمزگان متشکل از 7 نفر ساکن بندرخمیر، 5 نفر بندرلنگه و 4 نفر شهرستان بستک بود. معیارهای ورود، تأهل بیش از 1 سال و سکونت در منطقه بود. شرکتکنندگان بهصورت داوطلبانه با رعایت حداکثر تنوع انتخاب شدند که نمونهگیری به روش گلولهبرفی ادامه پیدا کرد. تنوع به این معنی که در هر منطقه امکان ورود زنان از تمام گروههای مختلف از نظر سن، تعداد فرزند، تحصیلات و اشتغال در مصاحبه فراهم شد. برای مثال در هر منطقه درزمینه تحصیلات امکان ورود کلیه تحصیلکنندگان در حد دیپلم و تحصیلکنندگان دانشگاهی بود.
بهمنظور دسترسی آسانتر به مشارکتکنندگان طی هماهنگی با کارکنان مراکز بهداشتی درمانی 3 شهرستان، از آنها خواسته شد باتوجهبه شناختی که از جمعیت تحت پوشش خود دارند با ارسال دعوتنامه به خانمهایی که شرایط ورود به مطالعه را دارند، از آنها برای انجام مصاحبه دعوت به عمل آورند. طی این روند، 9 داوطلب معرفی شد. طی تماس تلفنی زمان و مکان مصاحبه با نظر افراد مشارکتکننده تعیین شد و در تاریخهای تعیینشده مصاحبهها انجام شد. سپس از مشارکتکنندهها خواسته شد افراد داوطلب دیگری را برای انجام مصاحبه معرفی کنند. نمونهگیری تا اشباع دادهها و عدم دستیابی به دادههای جدید ادامه یافت.
دادهها با استفاده از مصاحبه انفرادی نیمهساختاریافته جمعآوری شدند. در شروع مصاحبه، اهداف مطالعه برای شرکتکنندگان توضیح داده شد و رضایت آنها برای ضبط صدا دریافت شد. همچنین جهت تصدیق گفتههای شرکتکنندگان یا نیاز به انجام مصاحبههای بعدی و کسب اطلاعات بیشتر، در انتهای مصاحبه اجازه تماسهای بعدی گرفته شد. در ابتدای هر مصاحبه، ابتدا اطلاعات جمعیتشناختی شرکتکنندگان ثبت شد و سپس مصاحبه با یک پرسش کلی آغاز شد. بدینترتیب که از افراد درخواست شد درمورد تجربه بچهداری خود توضیح دهند. این امرباعث میشد شرکتکنندگان با روند مصاحبه آشنا شوند و احساس راحتی کنند.
در ادامه، باتوجهبه راهنمای مصاحبه از سؤالات عمیقتری استفاده شد. سؤالات طوری طراحی شده بود که شرکتکنندگان آزادانه افکار خود را بیان کنند و به ادامه صحبت تشویق شوند.مدتزمان هر مصاحبه حدود 45 تا 60 دقیقه بود. مصاحبه پس از شرکتکننده شانزدهم بهدلیل تکرار دادههای قبلی در مصاحبههای جدید به پایان رسید.
بهمنظور اعتبار و روایی مطالعه از روشهای پیشنهادشده گوبا و لینکلن و برای اطمینان از مقبولیت دادهها نیز از نظرسنجی مشارکتکنندگان در جریان مطالعه استفاده شد. با نسخهنویسی در اسرع وقت و قرار دادن متن مصاحبه و کدهای استخراجشده در اختیار مصاحبهشوندگان از آنها درخواست شد که کدها و دستنوشتهها را مطالعه و صحت همسانی آنها را با تجارب بیانشده خود کنترل کنند. جهت همسانی و قابلیت تأیید یافتهها، از بازنگری ناظران که دارای تجربه انجام تحقیق کیفی بودند، استفاده شد. به اینترتیب که از یک ناظر خارجی که ارتباطی با پژوهش نداشت و دارای سابقه کار کیفی بود، درخواست شد تا مصاحبهها و کدگذاری اولیه و طبقات را مورد بررسی قرار دهد که درخصوص نتایج استخراجشده توافق وجود داشت. قبل از اجرای طرح، اهداف مطالعه برای مشارکتکنندگان شرح داده شد و همه آنها از اهداف پژوهش آگاه بودند. از تمام مصاحبهشوندگان رضایت شفاهی و آگاهانه کسب شد و اطمینان لازم درمورد محرمانه بودن پاسخها و نظرات به آنها داده شد. مشارکتکنندگان از حق کنارهگیری در هر مرحله از پژوهش برخوردار بودند. زمان انجام مصاحبهها نیز مطابق با برنامه کاری و زمانهای مورد نظر شرکتکنندگان تعیین شد. پس از هر مصاحبه با اهدای هدیه و پاداش از مشارکتکنندگان قدردانی شد.
یافتهها
16 نفر از زنان در مطالعه حاضر شرکت کردند. سطح تحصیلات زنان از ابتدایی تا لیسانس متغیر بود. 9 نفر شاغل و 7 نفر خانهدار بودند. کمترین و بیشترین سابقه ازدواج بهترتیب 2 و 32 سال بود.
از نتایج حاصل از تحلیل محتوا، 2 درونمایه (مفهوم فرزندآوری و موانع فرزندآوری) استخراج شد که هریک شرح داده میشود.
درونمایه مفهوم فرزندآوری شامل 2 طبقه اصلی (ذهنیت مثبت و ذهنیت منفی) بود. طبقه ذهنیت مثبت به 2 زیرطبقه (ذهنیت احساسمحور و ذهنیت منفعتمحور) و طبقه ذهنیت منفی به 2 زیرطبقه (ذهنیت احساسمحور و ذهنیت منفعتمحور) گروهبندی شد.
مفهوم فرزندآوری
این درونمایه بیانگر درک ارزش فرزند توسط مشارکتکنندگان بود که خود به 2 طبقه اصلی (ذهنیت مثبت و ذهنیت منفی) و 4 زیرطبقه (ذهنیت احساسمحور و ذهنیت منفعتمحور) گروهبندی شد.
ذهنیت مثبت
منظور از ذهنیت مثبت، درک ارزش مثبت فرزند بود که خود از 2 زیرطبقه تشکیل شد.
-ذهنیت احساسمحور
این طبقه بیانگر احساس مطلوب زنان نسبت به داشتن فرزند بود. شرکتکنندگان مفاهیم مختلفی را درخصوص احساس مثبت خود به فرزند نام بردند. ازجمله میتوان به لذت شیرین مادر شدن، امکان ابراز عشق و محبت، لذت تأثیرگذار بودن بر فرزند، ایجاد حس ارزشمندی، لذت از بزرگ شدن بچه، شادترین و قشنگترین اتفاق زندگی و نشاط زندگی اشاره کرد.
مشارکتکنندهای به ایجاد امید اشاره کرد و گفت: هر کی بچه داره با امید به آینده روزاشو میگذرونه که قراره چی بشه، برای بچههای من چه اتفاقی میافته؟ برنامهریزی میکنه. چون هدف داره براشون. آرزو داره.
ذهنیت منفعتمحور
این طبقه انعکاسدهنده ارزشهای کارکردی درکشده زنان از داشتن فرزند بود. از جمله این ارزشها به تداوم زندگی زناشویی، باعث مباهات و افتخار بودن، سرمایه دوران پیری، به ارث بردن نام خانوادگی، نیروی مفید برای جامعه، دوری از تنهایی، نیروی کار، حامی والدین بودن، ادای وظیفه دینی، تجدید نسل و برکت زندگی اشاره شد.
ذهنیت منفی
منظور از این طبقه، درک و شناخت ارزش منفی فرزندان ازنظر مشارکتکنندگان بود که 2 زیرطبقه را شامل شد.
ذهنیت احساسمحور
این زیرطبقه نشاندهنده احساس ناخوشایند زنان نسبت به داشتن فرزند بهعنوان یک ارزش منفی است که شامل مواردی مانند احساس ترس و نگرانی از مسئولیت، احساس گناه، احساس عذاب وجدان برآورده نشدن نیاز فرزند، ترس از زایمان و بارداری، احساس شرمندگی، نگرانی از آینده فرزند و شرم از داشتن فرزند زیاد بود.
ذهنیت منفعتمحور
این زیرطبقه بیانگر درک زنان از منافعی بود که با داشتن فرزند از دست میدهند و نشاندهنده محدودیتها و هزینههایی بود که با داشتن فرزند ادراک شد. ازجمله این موارد، آزادی کمتر در زندگی اجتماعی، تقسیم شدن منافع مالی، دور شدن از فعالیتهای اجتماعی، محدودیت شغلی و حرفهای، مشغولیت و گرفتاری، مانع رسیدگی به علایق شخصی و محدود شدن روابط زناشویی بود.
یکی از مشارکتکنندهها عنوان کرد: احساس میکنی از همه چی عقب افتادی. نه آنچنان تفریح خاصی داشتی. انگار همش مشغول بودی انگار توی زندگی گیر افتادی. اسیر شدی برای دل خودت نبودی.
موانع فرزندآوری
این درونمایه با 2 زیرتم (درونی و بیرونی)، 5 طبقه اصلی (هویتی، کفایتی، اقتصادی، امنیتیاجتماعی، حمایتی) و 6 زیرطبقه (زنان، خانواده، فردی، حرفهای، خانوادگی، سیاستگذاری) استخراج شد.
درونی
منظور از زیرتم درونی، عوامل محدودکننده ناشی از شرایط مشارکتکنندگان بود که در رفتار فرزندآوری آنان تأثیرگذار است که خود به 2 طبقه اصلی (هویتی و کفایتی) و 4 زیرطبقه (زنان، خانواده، فردی، حرفهای) گروهبندی شد.
هویتی
این طبقه به محدودیتهایی اشاره دارد که در اثر تغییر هویت زنان ایجاد شده است و شامل 2 زیرطبقه ( زنان و خانواده) شد.
زنان
زیرطبقه زنان بیانگر تأثیر تغییر باورها، علایق و ارزشهای آنان در تصمیم به داشتن فرزند بود. ازجمله این عوامل، تغییر باور ارزشمندی فرزند در زنان، میل به پیشرفت شخصی، فردگرایی و افزایش توجه به خود، تمایل به استقلال مالی، علاقه به نقش و مشارکت اجتماعی، افزایش خواستههای زنان، ترجیح نیازهای شخصی و اشتغال، افزایش تمایل به پیشرفت فردی، افزایش سواد، مسئولیتگریزی، رفاهطلبی و افزایش مطالبهگری بود.
مشارکتکنندهای به میل به پیشرفت شخصی اشاره کرد و گفت: آدم یه ایدهآلهایی برای خودش داره. زنا این حق رو دارند که تو جامعه نقش داشته باشند. این باعث میشه که نتونند بچهدار بشن یعنی محدودشون میکنه برای بچهدار شدن.
خانواده
زیرطبقه خانواده بیانکننده عوامل تغییر در بنیان خانواده بود که با تأثیرگذاری منفی بر ذهنیت زنان بهعنوان مانع، تأثیرات نامطلوبی بر فرزندآوری زنان دارد. ازجمله این تغییرات، فرهنگ فرزندسالاری، افزایش سن ازدواج، چشم و همچشمی خانوادهها، کم شدن اعتقادات دینی خانوادهها، عدم ثبات زندگی زناشویی، کمرنگ شدن نقش والدین در تربیت فرزند، تجملگرایی، عدم احترام به بزرگترهای خانواده و تغییر سبک زندگی بود.
کفایتی
این طبقه به ارزیابی زنان از محدودیتهای خود در امر فرزندآوری اشاره دارد که شامل 2 زیرطبقه (فردی و حرفهای) بود.
فردی
یکی از عوامل محدودکننده که مشارکتکنندگان به آن معتقد بودند، محدودیتهایشان (جسمی ـ روحی) در فرزندآوری بود. ازجمله این عوامل نداشتن مهارت فرزندپروری، بارداری و زایمان سخت، ناتوانی در تربیت فرزند، انزواگرایی، بیعلاقگی به فرزند، خستگی ناشی از شرایط سخت زندگی، وسواس، تجارب تلخ گذشته، بیماریهای مرتبط با بارداری، عدم مهارت مدیریت مشکلات، عدم رضایت فرد ازخود، تشویش و اضطراب بود.
مشارکتکنندهای آماده نبودن خود را چنین بیان کرد: ولی من در حال حاضر فکرم اینه که نمیتونم مسئولیت قبول کنم. چون میگم از عهدش بر نمیام.
حرفهای
این زیرطبقه بیانگر محدودیتهای ناشی از اشتغال زنان در امر فرزندآوری و تربیت فرزند بود. مشارکتکنندگان مواردی چون اشتغال، دغدغههای زیاد کاری، نداشتن زمان کافی، عدم رسیدگی به فرزند، دور بودن از فرزند، نداشتن پرستار، حجم کاری بالا، نبود مکان نگهداری فرزند در محل کار، اطمینان نداشتن به پرستار و خستگی زیاد را محدودیت دانستند.
مشارکتکنندهای دوری از فرزند را محدودیت دانست و گفت: هیچی بهاندازه دور بودن از بچه استرسزا نیست. من اینجا که هستم همش دلم به فکر بچه است . نه تمرکز دارم نه آروم و قرار. بچه هم اضطراب داره. وقتی میرم حس میکنم ناراحتیشو. ولی چکار کنم ناچارم برم سرکار.
بیرونی
زیرتم بیرونی بیانگر موانع و مشکلات بود که مشارکتکنندگان در آن نقشی نداشتند و ناشی از رویهها و سیاستگذاریهای کلان است و از 3طبقه (اقتصادی، امنیتیاجتماعی و حمایتی) و 2 زیرطبقه (خانوادگی وسیاستگذاری) تشکیل شد.
اقتصادی
این طبقه شامل عوامل تأثیرگذار ناشی از اتخاذ سیاستهای نامناسب اقتصادی بود. ازجمله این عوامل هزینههای بالای زندگی، ناامنی اقتصادی، ناامنی شغلی، بیکاری، درآمد ناکافی، افزایش مخارج زندگی، گرانی، وابستگی مالی فرزند تا سنین بالا و خدمات گران بارداری بود.
یکی از شرکتکنندگان به وضعیت نامطلوب اقتصادی اشاره داشت و گفت: یکی از دغدغهها بحث مالیه و اینکه نمیتونم به بچهها رسیدگی کنم. اینکه نداریم خرج بچه کنیم. هزینهها سرسامآوره.
امنیتیاجتماعی
این طبقه بیانگر احساس ناامنی و نامناسب بودن هنجارهای اجتماعی موجود برای داشتن فرزند از دیدگاه زنان بود و عناصری مانند ناراضی بودن از شرایط اجتماعی کنونی جامعه، مبهم بودن آینده تحصیلی و شغلی فرزندان، عدم موفقیت نسل قبل، پیشبینی بد آینده، محدودیتهای اجتماعی فرزندان، عدم کنترل فضای مجازی، راضی نبودن از وضعیت آموزشی فرزندان، حمایت نشدن جوانان و شرایط سخت ازدواج را شامل شد.
یکی از شرکتکنندگان درخصوص آینده مبهم فرزندان گفت: اگر من اطمینان خاطر داشتم به آینده فرزندم و از الان آینده بچه خودم رو تاریک نمیدیدم آره یه بچه دیگه میآوردم ولی خداییش به هیچ چیز اعتماد ندارم.
حمایتی
این طبقه انعکاسدهنده عدم حمایت بهعنوان یکی از موانع فرزندآوری از دیدگاه شرکتکنندگان بود که خود از 2 زیرطبقه (خانوادگی و سیاستگذاری) تشکیل شده است.
خانوادگی
منظور از این طبقه فقدان آن دسته از عواملی است که به کاهش حمایت زنان از سوی خانواده و اطرافیان منجر شده است. ازجمله مواردی که مشارکتکنندگان عنوان کردند، عدم حمایت اطرافیان، عدم حمایت همسر، نداشتن حمایت مادر، کم شدن روابط خانوادگی، فاصلههای فیزیکی (دور شدن اعضای خانواده از یکدیگر) و کمرنگ شدن مناسبتهای خانوادگی بود.
مشارکتکنندهای دور بودن خانوادهها را عنوان کرد و گفت: الان طوری نیست که کنار همدیگه زندگی کنیم. هر کسی بنا به کار و شغلش یه جایی دور افتاده. هیچ کس کنار هم نیست. عملاً آدما دست تنها موندند.
سیاستگذاری
این زیرطبقه نشاندهنده ناکارآمدی رویکرد و سیاستهای دولت در حمایت از زنان در تصمیم به داشتن فرزند است. ازجمله این رویکردها، عملکرد ضعیف آموزشی و تحصیلی، اجباری شدن فرزندآوری، نبود حمایت اجتماعیاقتصادی، راهکارهای غلط دولت در گذشته و ضعیف بودن و اجرایی نشدن وعدهها بود.
مشارکتکنندهای درخصوص اجباری بودن قوانین گفت: احساس میکنی زندگیت تحت کنترله. این خیلی ناخوشاینده. جامعه ما کمک نمیکنه به بچهدار شدن. فقط میگن برید بچه بیارین. بچه خوبه.
بحث و نتیجهگیری
از نتایج مطالعه حاضر که به تببین نگرش فرزندآوری زنان 15 تا 49ساله غرب استان هرمزگان پرداخت، دو درونمایه مفهوم فرزندآوری و موانع فرزندآوری استخراج شد.
تجزیهوتحلیل مصاحبههای انجامشده نشان داد زنان دو نوع ذهنیت مثبت و منفی نسبت به مفهوم فرزندآوری دارند. ذهنیت مثبت زنان محصول احساس مثبت و درک منفعت آنان از داشتن فرزند است. به عقیده آنان، مادر شدن یکی از احساسات نادر در زندگی هر زنی است که در کنار آن قادر خواهد بود عمیقترین احساسات همچون همدلی، صمیمیت و مسئولیتپذیری را تجربه کند. زنانی که صاحب فرزند بودند با شوق بسیاری از فرزندانشان و حس مادرانه خود صحبت میکردند. تجربه خوشایند فرزند قبلی، زنان را به داشتن فرزند بیشتر تشویق میکرد. این مطالعه نشان داد ترجیح فرزندآوری در زنانی که به فواید فرزند معتقدند بیشتر است. نتیجه این مطالعه با پژوهش هاشمینیا و همکاران که در آن مهمترین ارزش برای تمایل به داشتن فرزند بعدی، ارزشهای نگرشی و کماهمیتترین، ارزشهای اقتصادی بود، همخوانی ندارد [
5]. امنیت و استحکام خانواده و سرمایه معنوی فرزند از بیشترین منفعتهای فرزند بود که از سوی اکثر مشارکتکنندگان مورد تکرار قرار گرفت. در مصاحبههای انجامشده، زنان کمتر به منافع اقتصادی فرزند اشاره کردند و بیشترین منفعت فرزند را در کارکرد اجتماعی و معنوی میدانستند. متابعت از آموزههای دینی که براساس آن فرزند بهعنوان وسیله آمرزش پدر و مادر یاد شده است، یکی دیگر از منفعتهای یادشده بود که تقریباً نیمی از زنان مشارکتکننده به آن اشاره کردند. به اعتقاد آنان حضور فرزند باعث آمرزش و نزول برکات بود.
تمایل و اشتیاق به داشتن فرزند در همه زنان به یک اندازه وجود نداشت. ذهنیت منفی حاصل احساسات منفی و هزینههای درکشده زنان از داشتنن فرزند است. ابراز احساسات در زنانی که ذهنیت منفی نسبت به داشتن فرزند داشتند، دربرگیرنده مجموعهای از احساس گناه، نگرانی و ترس بود. مهمترین احساسی که از سوی زنان نام برده شد، ترس از عدم رسیدگی کامل به فرزند و تأمین خواستههای او بود. این ترس از احساس ضرورت برآوردن تمام توقعات و درخواستهای فرزندان همراه با بالا رفتن درخواست آنان و ملزم دانستن خود به تأمین خواستهها ناشی میشد. این نگرانی در شکلگیری احساس منفی زنان بیشترین تکرار را در مصاحبهها داشت. مسئلهای که آقایاری در مطالعه خود بهطور خاص بهعنوان مخاطره قدرت یا کودک شهریار گزارش میکند که براساس آن تغییر و ارتقای جایگاه فرزندان از کودک عادی در ساختارهای سنتی خانوادگی به جایگاه کودک شهریار را نوعی انتقال قدرت در ساختارهای امروزین خانوادگی و از شرایطی علی کمفرزندی میداند [
15]. خلجآبادی از آن در مطالعه خود بهعنوان آرمانگرایی در تربیت فرزند نام میبرد [
16].
محدودیتهای حضور در فعالیتهای اجتماعی و کمتر شدن روابط زناشویی از نکاتی بود که در اکثر مصاحبهها دیده شد. زنانی که تازه ازدواج کرده بودند، ترجیح میدادند مدتزمانی را برای داشتن زندگی دونفره با همسر خود داشته باشند. حمیدیفر نیز در مطالعه خود محدودیتهای اجتماعی فرزند را یکی از دلایل انتخاب بیفرزندی زنان معرفی میکند [
17].
درونمایه موانع فرزندآوری نشاندهنده تأثیرپذیری منفی رفتار فرزندآوری زنان از عوامل متعدد بود. منظور از این درونمایه مشکلات و موانعی هستند که با ایجاد بستر نامطلوب بر تصمیمگیری زنان در داشتن فرزند تأثیرگذارند.
تمایل زنان به خواستههای خود مانند میل به پیشرفت شخصی، افزایش توجه به خود، تمایل به استقلال مالی و مشارکت اجتماعی، ترجیح نیازهای شخصی، رفاهطلبی و افزایش مطالبهگری انعکاسدهنده نظام ارزشی زنان به سمت رشد توانمندی شخصی جهت کسب منافع فردی و تغییر باور ارزشمندی فرزند بود. در مطالعه آقایاری، تغییرات کارکردی خانواده و تحلیل نقش مادری از عوامل تسهیلگر کمفرزندی دانسته شده است [
15]. زنان در گذشته، مادر شدن را بهعنوان هویت اصلی خود میدانستند. یک زن برای اینکه ارزشمندی خود را نشان دهد اقدام به فرزندآوری میکرد. امروزه زنان براساس یک هویت ثابت و تعریفشده تصمیم نمیگیرند بلکه براساس باورها و دیدگاههای کسبشده انتخاب میکنند. همین امر باعث شده است تا براساس تغییرات ارزشی کسبشده، حضور فرزند را مانعی برای دستیابی به هویت جدید بدانند. وال نیز در تحقیق خود به این نتیجه رسیده است که تمرکز بر نیازهای زنان و باروری در گذشته، به سمت تمرکز بر داشتن شغل با دستمزد بهعنوان یک فرصت برای زنان تغییر یافته است [
18].
تجربه ناخوشایند نسلی و مشاهده مادرانی که از فرزندآوری چیزی بهجز خستگی، نگرانی و بیماری عایدشان نشده بود در کاهش ارزش هویت مادر شدن تأثیر بسزایی داشت.
نتایج نشان داد برخی زنان هنوز خود را ازنظر جسمی، روحی و اجتماعی آماده داشتن فرزند نمیبینند. ارزیابی منفی زنان از خودشان در مورد توانایی، مهارت و حس کفایت شخصی مانع تصمیمگیری زنان برای داشتن فرزند است. مطالعاتی مانند پژوهش کریمیان و همکاران به خودکارآمدی زنان اشاره کرده و نداشتن خودکارآمدی را عاملی برای کاهش رفتار فرزندآوری معرفی میکنند [
19]. اشتغال مهمترین مانع آمادگی مشارکتکنندگان شاغل در مصاحبه بود. این امر بهخصوص در زنانی که ازنظر اقتصادی ناچار به داشتن شغل بودند، مشهودتر بود. اسحاقی و همکاران در مطالعه خود بیان کردند موقعیت شغلی از طول سالهایی که زنان بالقوه دارای توانایی فرزندآوری هستند، میکاهد [
20].
تقریباً تمامی زنان نداشتن امنیت اقتصادی را مانع بسیار مهم برای فرزندآوری عنوان کردند. درواقع، بهنوعی تمامی آنها موافق وجود شکاف و فاصله بین وضعیت موجود اقتصادی و وضعیت آیدهآل رفاهی موردنظر برای خود و فرزندانشان بودند. موانع اقتصادی موجب میشد زنان از فرزندآوری صرف نظر کنند وترجیح میدادند با داشتن فرزند بیشتر فشار اقتصادی موجود را بیشتر نکنند. در مطالعه مباشری و همکاران افزایش هزینههای زندگی و فشار اقتصادی از مهمترین دلایل عدم تمایل به فرزندآوری گزارش شده است [
12].
نارضایتی زنان از وضعیت زندگی بهدلیل نامطلوب بودن هنجارها و ارزشهای اجتماعی حاکم، تعاملات اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و سازوکار شبکههای اجتماعی مانع مهمی در تصمیم به فرزندآوری شمرده شد. این نارضایتی بهصورت ترس و نگرانی زنان از آینده فرزندان انعکاس پیدا کرد. نگرانی از تأمین آینده کودک ازنظر امنیت اجتماعی و آموزش بیشترین دغدغهای بود که مشارکتکنندگان ابراز کردند. تأثیرگذاری فضای مجازی در گسترش این نگرانی بسیار مهم بود. زنان ابراز کردند که انتشارسریع اتفاقات ناخوشایند فراوان چه بهصورت واقعی یا کذب همواره از سوی شبکههای اجتماعی در ذهن آنان باقی میماند و آنها را از آن میترساند که شاید چنین اتفاقاتی برای کودکشان نیز روی دهد. برخی مطالعات انجامشده، بیثباتی در استانداردهای زندگی و ناامنیهای اجتماعی ناشی از تضادها و شک در هنجارهای اجتماعی را دلیل کاهش فرزندآوری معرفی میکنند [
21].
در مصاحبهها زنان عنوان کردند که دولت در حمایت از خانواده و زنان بسیار ضعیف است. آنان نبود سیاستهای حمایتی مؤثر درزمینه اشتغال، آموزش و تحصیل فرزندان، مسکن و ازدواج را از مهمترین موانع در این خصوص دانستند. همچنین اظهار کردند سیاستهای حمایتی موجود بهدرستی اجرا نشده است و رضایتبخش نیستند. نتایج حاکی از آن است که مناسب نبودن سیاستهای دولتی و اجرای ناقص یا اشتباه باعث میشود زنان از سوی دولت جهت رفاه اقتصادی، اجتماعی و امنیتی فرزندان خود حمایتی نبینند. برخی زنان در مصاحبههای خود واکنش منفی خود را با تحمیلی بودن سیاستهای فرزندآوری ابراز کردند. زنان در اجرای سیاستها، خود را مشارکتکننده و داوطلب نمیدانستند بلکه آن را یک وظیفه اجباری تعیینشده از سوی دولت معرفی کردند که دور از حقایق جامعه بوده و برای آنان خوشایند نیست.
در اثر کمرنگ شدن سنتهای خانوادگی، ارتباطات بین اعضای خانواده بسیار کم شده است و زنان با این ارتباطات ضعیف نمیتوانند مانند گذشته برای کمک از آنها در تربیت فرزندان احساس اطمینان و ثبات داشته باشند. آنان دور شدن، فاصلههای فیزیکی و کمرنگ شدن مناسبات خانوادگی را علت اصلی ضعیف شدن ارتباطات خانوادگی دانستند. حمایت خانوادهها نقش بسزایی در تصمیم زنان برای داشتن فرزند دارد. در پیوندهای خانوادگی قوی، زنان از حمایت لازم برای مقابله با مشکلات و استرسهای فرزندآوری برخوردارند. توسعه زندگی فردی به ضعیف شدن روابط بین خانواده و گاه کمبود عاطفه و محبت و کاهش احساس حمایت و امنیت در زنان منجر شده است. زنان به محیطی نیاز دارند که هنگام نیاز و مواجهه با مشکلات به آن پناه ببرند. اگر محیط خانواده این شرایط را مهیا نکند تأثیرات منفی در تصمیمگیری زنان خواهد داشت.
یافتهها حاکی از ذهنیت مثبت زنان به فرزند بود، اما آنچه محرز است زنان تنها براساس ذهنیت خویش از فرزند تصمیم نمیگیرند بلکه براساس مهیا بودن شرایط خود و محیطشان اقدام به فرزندآوری میکنند. رفتار فرزندآوری زنان آمیزهای از انگیزه فردی و شرایط محیطی است که در آن زندگی میکنند. اینکه شرایط محیطی که فرد در آن زندگی میکند به چه اندازه به نفع رفتار فرزندآوری زنان است، بسیار تأثیرگذار است. موانع و محدودیتهای متفاوتی از سوی زنان عنوان شد. شاید هریک از این موانع بهتنهایی قدرت زیادی نشان ندهد، اما وجود این مشکلات کنار یکدیگر تقویت میشود و نتیجه کلی که کاهش تصمیمگیری به داشتن فرزند بیشتر است را منجر میشود. مطالعه نشان داد به چهار علت زنان اقدام به فرزندآوری نمیکنند:
- اصلاً به فرزند علاقه و تمایل ندارند.
- انگیزه کافی برای اقدام به بچهدار شدن ندارند.
-فرزندآوری برایشان سخت است و نمیتوانند اقدام کنند.
- تجربه خوشایند و رضایتبخشی از داشتن فرزند قبلی ندارند.
برای هریک از این علل، موانع و مشکلاتی از سوی زنان بیان شد که هرکدام از این دلایل باعث میشود رفتار فرزندآوری تکرار نشود. رفتار فرزندآوری زمانی شکل میگیرد که زنان انگیزه لازم را دارا باشند یعنی علاوهبر علاقه، منفعت حاصل از داشتن فرزند را درک کنند و داشتن فرزند با ارزشهای دیگر زنان در تضاد نباشد و توانایی آن را از همه نظر داشته باشند. نتایج مصاحبهها حاکی از ضرورت الگوسازی زنانی بود که در کنار فعالیتهای اجتماعی یک مادر موفق هستند.
باتوجهبه مطالعه صورتگرفته پیشنهاد میشود راهکارهای اتخاذی بر دو محور راهکارهای مبتنی بر شرایط و راهکارهای مبتنی بر هویت اعمال شود. راهکارهای مبتنی بر هویت باید باعث ارزشمند کردن رفتار فرزندآوری در زنان شود و راهکارهای مبتنی بر شرایط با تسهیل شرایط کافی رفتار فرزندآوری را برای زنان رضایتبخش کند.
عدم بررسی نگرش مردان در تصمیمگیری به فرزندآوری باتوجهبه نقش زوجین در این امر از محدودیتهای این پژوهش محسوب میشود. همچنین تأثیر برخی متغیرهای فرهنگی، قومی، مذهبی و غیره در نگرش زنان در شهرستانهای مختلف ازجمله محدودیتهای دیگر این پژوهش بود.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
این مطالعه دارای تأییدیه اخلاقی به شماره IR.HUMS.REC.1401.004 از دانشگاه علومپزشکی هرمزگان، پژوهشکده سلامت (مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی در سلامت) است.
حامی مالی
این مقاله با حمایت مالی معاونت تحقیقات دانشگاه علومپزشکی هرمزگان، پژوهشکده سلامت (مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی در سلامت) انجام شده است.
مشارکت نویسندگان
انجام مصاحبه و تهیه پیشنویس مقاله : نرجس اکبریان؛ راهنمایی و نگارش مقاله: تیمور آقا ملایی؛ نگارش مقاله: عبدالحسین مدنی؛ بحث و نتیجهگیری: الهام بوشهری.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
از حمایتهای مالی دانشگاه علومپزشکی هرمزگان و همچنین از کلیه مشارکتکنندگان در این پژوهش و مسئولان و کارکنان همکار شبکههای بهداشت شهرستانهای بندرخمیر، بستک و بندرلنگه به جهت مساعدت و هماهنگی قدردانی میشود.